بسم_الله . .

مرتضی پاشایی رفت

 خدایش بیامرزد...

همه می رویم ولی او هنوز تنهاست یاری که سالهاست به انتظار سیصدو سیزده نفر راست قامت ابتدای جاده تنهایی خویش ایستاده است...

مرتضی رفت و از امروز برایش سفره ها مردم پهن خواهند کرد برای نجاتش از شب اول قبر با دعا و اشک و گریه..

اما پسر مرتضی علی هنوز هست...آن پسر تک یل بدر، احد، خیبر هنوز هست... آیا اشکی از برای غم او ریخته ای؟

برای غم او سفره ای انداخته ای نذری کرده ای اشکی ریخته ای؟

مرتضی پاشایی عزیز صدایی که مردم با صدایش خاطره ها دارند امشب مردم ایران عزیز برایت سنگ تمام خواهند گذاشت خوشا بحالت.

مهدی فاطمه، غریب کوچه های مدینه.... امروز، جمعه روز توست روزی که باید بیایم به سمت تو، ولی ما هنوز در پیچ و تاب کوچه های این زمان زمانت را گم کرده ایم

مهدی جان شرمنده ایم که بوی پیراهنت را گم کرده ایم الویت ما همه چیز هست الا تو

مهدی جان غمت در وجود کسانی آشیانه کرده که در سال فقط یک ماه درگیر تو هستند...

مهدی جان ای تمام کس و کارم فدای تو، ما را ببخش که همیشه تو هستی و ما نیستیم،

ای من به فدای آن دل بارانیت که همه را وساطت میکنی،

برای ما دست به دعا بر میداری ولی دستان ما پر شده از هیچ...دستان ما برای تو کاری نکرده است،

دل و دستان ما آنقدر سنگین شده اند که حتی طاقت دعا کردن را برای خودمان را ندارند چه برسد به تو ای مولای من...

مهدی جان شرمنده تو هستیم...

الهم_عجل_ الولیک_الفرج