سفارش تبلیغ

 

خداوندا در این سالی که در پیش است
نمی دانم چه تقدیری مرا فرموده ای ، لیکن
در آغاز طلوع روشن سالی که می آید
کمک کن تا رها سازم ز خود
من کوله بار یک هزار و سیصد و افسوس
هزار و سیصد و اندوه

خدایا مهربانم کن
تو چشمان مرا با نور خود بگشا
تو لبخند رضایت را عطایم کن
بفهمان زندگی زیبا ست

خداوندا ، تو راه سبز ایمان را نشانم ده
تو نیکی پیشه ام فرما
که راه حق صبورانه بپیمایم
و هرگز من نباشم از زیانکاران
رفیقا ، مهربانا ، عاشقم فرما

مرا در شط پر مهر گذشتت ، شست و شویم ده
تو پاکم کن ، قرارم ده
کریما ، دست های گرم و لبخندی ، عطایم کن
تو ای نزدیک تر از من به من
اینک مرا دریاب ، پناهم ده
عزیزا ، پاسدار حرمت هر لحظه ام فرما
تو ذکرت را عطایم کن
که با یادت ، دلم آرامشی یابد
حبیبا ، قدردان خوبی ام فرما
تو گرداننده ی دل ها و چشمانم
تو ای تدبیر بر هر روز و هر شامم
تو چرخاننده ی احوال این دنیا
بگردان حال من را سوی آن حالی که می دانی
تو آرامش عطایم کن

تو ای آموزگار پاک خوبی ها
تو راه مهرورزی را نشانم ده
بگیر این دست تنهای مرا در دست پر مهرت
طبیبا ، ای که نامت مرهم دردم
شفائی مرحمت فرما
تو را می خوانمت اینک
اجابت کن مرا ، ای منتهای راه ره جویان
تو بر مینای این هستی
رضا بودن عطایم کن
که من همراه هر سختی
بجویم گوهر پنهان و زیبای گشایش را

خدایا مزه ی پاک عطش را بر لبان تشنه ام بنشان
بنوشان جرعه ای از آن طهور ناب روحانی
مرا مست می جام حضورت کن
برای محو تاریکی ، بسوزان جهل من را ،
شعله ام گردان
مرا در این سیه سودا ، وین سرمای پر سوز و سکوت
سایه های سرد ، یاری کن
و با تدبیر پرمهرت
سحرگاهان سروش سبز سیمای سعادت ساز ساقی ،
هدیه ام فرما

خداوندا
نمی دانم چه تقدیری مرا فرموده ای اما
برای مردمان خوب این وادی ،
عطا فرما :
هزار امید ،
هزار و سیصد آگاهی ،
هزار و سیصد و نود بهروزی ،
هزار و سیصد و نود و سه، لبخند زیبا را

ســال نـــــو مبـــــارکـــــــــــــــــــــ....



      

من شکایت دارم...

از آن ها که نمی فهمند چادر مشکی من یادگار مادرم زهراست

از آن ها که به سخره می گیرند قـداسـتِ حجابِ مادرم را ؛

چـــــرا نمی فهمی؟

این تکه پارچه ی مشکی، از هر جنسی که باشد

حـــُرمــت دارد !



      
نوروز جبهه ها ،

هفت سین عشق . . . !




      

 

ارزشمـنـدتـرین مکـان هایی کـ ه می تـوان در دنیـا حضـور داشت :

در فـکـر مــولـا

در قـلـب مــولـا

و

در دعـای مــولـا ...


" السَّلامُ عَلَیکَ یا بقیه الله "



      

 

اسیر شده بود 15 سال بیشتر نداشت؛ حتی مویی هم در صورتش نبود

سرهنگ عراقی اومد یقه شو گرفت، کشیدش بالا

گفت: اینجا چه کار میکنی؟ حرف نمی زد

سرهنگ عراقی گفت: جواب بده

گفت: ولم کن تا بگم.ولش کرد.خم شد از روی زمین یک مشت خاک

برداشت، آورد بالا گفت:اینجا خاک منه، تو بگو اینجا چه کار میکنی؟

سرهنگ عراقی خشکش زده بود . . .



      


من در اتاق یک رئیسی رفتم، کار داشتم. تا در را باز کردم دیدم یک دختری حالا یا دختر یا خانم خیلی خوشگل است. تا در را باز کردم، اوه... چه شکلی!


داخل اتاق رئیس رفتم گفتم: شما با این خانم محرم هستی؟

گفت: نه!


گفتم: چطور با یک دختر به این زیبایی تو در یک اتاق هستی و در هم بسته است.

گفت: آخر ما حزب اللهی هستیم.


گفتم: خوشا به حالت که اینقدر به خودت خاطرت جمع است. حضرت امیر به زن‌ های جوان سلام نمی‌کرد.

گفتند: یا علی رسول خدا سلام می‌کند تو چرا سلام نمی‌کنی؟

گفت: رسول خدا سی سال از من بزرگتر بود. من سی سال جوان هستم. می‌ترسم به یک زن جوان سلام کنم یک جواب گرمی به من بدهد، دل علی بلرزد.

گفتم: دل علی می‌لرزد، تو خاطرت جمع است.


بعضی‌ها خودشان را از امیرالمؤمنین حزب اللهی‌تر می‌دانند.

بعضی خودشان را از مراجع تقلید حسینی تر می‌دانند.


استاد قرائتی?



      

 


مثال جالب زیر از حاج آقا قرائتی نقل شده:

آدمها سه دسته اند:
- عینک!
- ملحفه!
- فرش!

وقتی یک لکه ی چایی بنشیند روی عینکت، "بلافاصله" زود آن را با "دستمال کاغذی" پاک می کنی!

وقتی همان لکه بنشیند روی ملحفه، می گذاری "سر ماه" که لباس ها و ملحفه ها جمع شد، همه را با هم با "چنگ" (زمان قدیم!) می شویی!


وقتی همان لکه بنشیند روی فرش، می گذاری "سر سال" ، با "دسته بیل" به جانش می افتی!!!

خدا ( و به تعمیم آن: ولی خدا) هم با بنده های مومنش مثل عینک رفتار می کند. بنده های پاک و زلالی که جایشان روی چشم است، تا خطا کردند، بلافاصله حالشان را می گیرد (والبته دردنیا و خفیف) .. دیگران را به موقعش تنبیه می کند آن هم با چنگ!! و آن گردن کلفت هایش را می گذارد تا چرک هایشان جمع شود (قرآن کریم: ما به کافران مهلت می دهیم تا بر کفر خویش بیافزایند) و سر سال (یا قیامت، یا هم دنیا و هم قیامت) حسسسسابی با دسته بیل(!) از شرمندگیشان در می آید!!!


منبع : تابناک



      
می خواهم با تسبیـح اشـکهایم ذکـر گـویت باشـم؛


همین که تسبیـح تمام نمـی شـود بـرای آرامشم کافیست... . . .


همه مـی رونـد، همه پشـت می کنند، همه نامهـربان مـی شونـد.


تو بمـان، تو باش، تـو نـرو، تـو پشـت نـکن، تـو مهـربان بـاش.


تو بـرای من کافی بودی، تو برای من کافی هستی.


یا کافیَ مَن استَکفاه


تمام غصـه های دنیارو با یک جمله مـی شه تحمل کرد:


خـــدایــآ ... مـی دونــم کــه مـی بیــنـی





      



امسال


بهارمان


در سوگ مادر


پریشان حال ست


شده ابری زمستانی


از سوز داغ مادر خون می بارد . . .



یازهرا



      
همت همت مجنون
حاجی صدای منو میشنوید

همت همت مجنون

مجنون جان به گوشم

حاج همت اوضاع خیلی خرابه برادر

محاصره تنگ تر شده ...

اسیرامون خیلی زیاد شدند اخوی....

خواهرا و برادرا را دارند قیچی می کنند ....

اینجا شیاطین مدام شیمیایی می زنند....

خیلی برادر به بچه ها تذکر می دیم ولی انگار دیگه اثری نداره ...

عامل خفه کننده دیگه بوی گیاه نمی ده، بوی گناه می ده ...

همــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــت جان


فکر نمی کنم حتی هنوز نیمه ی راهم باشیم ....

حاجی اینجا به خواهرا همش میگیم پر چادرتون رو حائل کنید تا بوی گناه مشامتونو اذیت نکنه

ولی کو اخوی گوش شنوا...

حاجی برادرامونم اوضاعشون خرابه.......

همش می گیم برادر نگاهت برادر نگاهت ....

حاجی این ترکش های نگاه برادرا فقط قلبو میزنه

کمک می خوایم حاجی .......

به بچه های اونجا بگو کمکــــــــــــــــــــــــــــــ برسونند

داری صدا رو.......

همت همت مجنون.......







      
   1   2   3   4      >


پیامهای عمومی ارسال شده

+ وقــتی باخــــــتم..."مسیـــر" رایافتم! در بزرگراه زنــدگی.همواره "راهــــت"."راحـــــت" نخواهد بود.! هر"چــــاله ای". "چـــاره ای" به من آموخت.... دوباره فکر کن فرصت ها "دوبــــــار" نمیشوند... برای جلوگیری از "پس رفت" پس باید رفتـــــــــــــ ...