می گفت?<حالا که جوونم دلم می خواد جوونی کنم.خوش باشم.از همه خوشگل ترباشم



همه فقط به من نگاه کنن.دلم نمی خواد مثل مادر بزرگ ها یه چادر چاقچور بکشم سرم و



بچپم تو خونه اون وقت هیچ کس سراغم نمیاد.خوب وقتی یه کم سنم رفت بالا ,به چهل



پنجاه رسیدم یه سفر می رم مکه و بعدش توبه می کنم.نماز می خونم.روسری سر می کنم.



حالا کو تا اون موقع!خیلی وقت دارم...>



بنده خدا نمی دونست مهلت زنده بودنش خیلی محدوده.بعد از تصادف حتی فرصت استغفار



هم پیدا نکرد.





برچسب ها : حجاب  ,