خوب میدانم روزی تو، تمام معادلات ریاضی جهان را، بر هم خواهی زد ... و ما به وسعت جغرافیای وجودِ آسمانی ات؛ رها خواهیم شد از این همه دردِ تنهایی... و روزگاری خواهد رسید که در ادبیاتِ دلتنگی های ما؛ چشمان تو، تاریخی ترین روزهای روشن را رقم خواهد زد... گرچه در این روزگار بی تویی ها، و در این دیار که لیلی بودن سخت دشوار است، مدعیان جنون روی تو کم نیستند... اما بدان این جبرِ روزهای تلخِ نبودنت، سخت ما را آزرده است... و تا نیایی با هیچ فلسفه ای؛ این نفس های تنگ ما را، راه نجاتی به سوی هوای تازه ی آسمان ها نیست... و ما ثانیه ای از نبودنت را، با هیچ هندسه ای نمی توانیم در ترازوی عشق قیاس کنیم... و تو را هیچ قرینه ای نیست تا با آن در این تاریکی های فیزیکی دنیا، نور را ببینیم... حتی اگر تمام علوم عالم، را هم خوانده باشیم و خود را مجنونت بدانیم... باز هم تا تو نیایی و در حضورت، درس بینش و معرفت یک منتظر را پس ندهیم، آرام نخواهیم گرفت... این روزها جامعه ی مدنی ما، در غیاب تو، دنیایی از خویش ساخته که در آن سخت می توان در آزمون بندگی سربلند بیرون آمد... بیا و در میانِ این همه ناحقی های دنیا، حقوقی را احیا کن که جز نام و یاد خدا در آن هیچ نباشد... *وبلاگ زیبای ترنج