سفارش تبلیغ

 

این مرگ بر آمریکایی که مردم می گویند،

 

این مثل همان اعوذ باالله من الشیطان الرجیم است که در اول هر سوره ی قرآن که شما میخواهید بخوانید

 

قبل از بسم الله…اعوذ بالله من الشیطان الرجیم میگویید برای چیست؟


برای اینکه انسان مؤمن یک لحظه حضور شیطان را فراموش نکند

 

یک لحظه از یاد نبرد که شیطان آماده ی حمله ی به او و انهدام حصار معنوی و ایمانی اوست.



الإمام السید علی الخامنه ای





برچسب ها : مرگ بر آمریکا  , 
      

درجنگ نرم؛ مسئله از دست رفتن قطعه ای از سرزمین نیستـــ


مسئله از دست رفتن قلبـــ ها وذهن هاستـــ


تصرف قلبـــ ها.....


سیادتـــ بر ذهن ها.....




برچسب ها : جنگ نرم  , 
      

 

پـروردگـارا...

مـی دانـم ،

تـو بـهـتـر از مـن می دانـی کــ ه ،

" شـرمـنـدگـی " کــار همیـشـگیِ مَـن اسـتــ ...

مـی بـیـنـی !

ایـن روزهـا آنـقـدر بَـد شـده ام ،

کـ ه "اِعـتِـرافـــ" جـایِ خـودش را بـا "اِفتِخـــار"

عَـوض کـرده اسـتــ ...

آری ایـن روزهـا "افـتـخـار " میـ کنـم بــ ه " گـنـاهـانـم " .

.

کـاش یـادت نـرود :


 آخـریـن مـُـد کـفـن اسـتــــ . . . .




      

 

نـگـو ، " سی هـزار کـوفـی " ، کـربلا آمدن ،

"حـسیـن ( ع ) " را بـکشنـد .

" کـوفـی " کــ ه می گـویی ،

دور " خـودم " و " خـودت " را

" خـط قـرمـز " می کـشی .

بـگـو :

0" سـی هـِزار گنـ ه کـار " .

آن وقتــ ، مـا هم تـا " تـرکِ گـنـاه " نـکـرده بـاشیـم ،

در این "دایــره " هـستـیم .





      

 

دیـگـر خـبـری

از جـنـگـــ و بـی سـیـم و

بـی سیـم چـی نـیـسـتـــ . . .

هـمــ ه ، آن گـوشــ ه ی ِگـودال

آرام بــ ه خـوابـــ رفـتــ ه انـد ،

تـا صُـبـح قـیـامـتـــ ...

بـا خیـال ِ راحـتــ تـلفـن را بـَردار

آنــ سـوی ِخـط " اوبـامـا " مـنتـظـر استـــ ...

.

وقـتـی حـرفــ از مُـذاکـره مـی شـود یـعنـی

هـمـیشــ ه دوستـــ داریـم

فَـریـبِمـان بـدهـنـد!

  هـمیـــــــــن .




      

 

سال هاست

نبودنت

در شب های پـــــــایــــیـــــــز

یک ساعت

زودتر

آغاز می شود ...


*********************

یابن الحسن ...




      

 

ای بهانه تمام اشک های صبح جمعه ام!‏



ناله های ندبه ام!‏



جه میشود به این نگاه بی رمق



نظر کنی!‏



الهم عجل فی فرج مولانا وامامنا صاحب الزمان.




      

زبانمان قاصر از بیان دوست داشتنت آقا جان،

 

ببین چگونه دست به دامن کاغذ شده ایم . . .

 




      

دلم به طرّه زلفت، به گوشه آن لبخندت خوش است . . .



یا ایها العزیز

 




      

 

 

ورود امام زمان"عج" اکیدا ممنوع"

 

یک هفته بود کارت های عروسی روی میز بودند. هنوز تصمیم نگرفته بود چه کسانی را دعوت کند.لیست مهمان ها و کارهای عروسی

 

ذهنش را پر کرده بود...

 

برای عروس مهم بود که چه کسانی حتما در عروسی اش باشند.از اینکه دایی سعیدش سفر بود و به عروسی نمی رسید دلخوربود...

 

کاش می آمد...خیلی از کارت ها مخصوص بودند.مثلا فلان دوست و فلان رئیس...خودش کارتها را می برد با همسرش!سفارش هم میکرد

 

که حتما بیایند..

اگر نیایید دلخور میشوم.دلش می خواست عروسی اش بهترین باشد.همه باشند و خوش بگذرانند.تدارک هم دیده بود." ارگ و دیگر

ابزارها"حتما باید باشند،خوش نمی گذرد بدون آنها.شیشه های مشروب را سفارش داده ام خدا کند تا فردا آماده شوند

 

بهترین تالار شهر را آذین بسته ام.خوبی این تالار این است که کاری ندارند مجلس مختلط باشد یا جدا.چند تا ازدوستانم که خوب میرقصند

 

حتما باید باشند تا مجلس گرم شود. آخر شوخی نبود که. شب عروسی بود...

 

همان شبی که هزار شب نمیشود.همان شبی که همه به هم محرمند.همان شبی که وقتی عروس بله میگوید به تمامی مردان داخل تالار

 

که نه به تمام مردان شهر محرم میشود این را از فیلم هایی که در فضای سبز داخل شهر میگیرند فهمیدم...

 

همان شبی که فراموش میشود عالم محضر خداست.آهان یادم آمد.این تالار محضر خدا نیست تا می توانید معصیت کنید.همان شبی که

 

داماد هم آرایش میکند. همه و همه آمدند حتی دایی سعید

 

و.....

 

اما.......

 

کاش امام زمانمان"عج" بود.حق پدری دارد بر ما...

 

مگر میشود او نباشد؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

 

عروس برایش کارت دعوت نفرستاده بود،اما آقا آمده بود.

 

به تالار که رسید سر در تالار نوشته بودند:

 

(ورود امام زمان"عج" اکیدا ممنوع!)

 

دورترها ایستاد و گفت: دخترم عروسیت مبارک ولی ای کاش کاری میکردی تا من هم می توانستم بیایم....مگر میشود شب عروسی دختر

 

پدر نیاید.من آمدم اما..گوشه ای نشست و دست به دعا برداشت و برای خوشبختی دخترک دعا کرد....

یا صاحــــــــب الــــــــــــــــزمان شـــــــــرمنده ایم...

 

تنها به انتظار تو

 

منبع: محب

 




      
<      1   2   3   4   5      >


پیامهای عمومی ارسال شده

+ وقــتی باخــــــتم..."مسیـــر" رایافتم! در بزرگراه زنــدگی.همواره "راهــــت"."راحـــــت" نخواهد بود.! هر"چــــاله ای". "چـــاره ای" به من آموخت.... دوباره فکر کن فرصت ها "دوبــــــار" نمیشوند... برای جلوگیری از "پس رفت" پس باید رفتـــــــــــــ ...